معنی پته و پروانه
حل جدول
مجوز
پته
پروانه و جواز، رسید گمرکی
پروانه و جواز
رسید گمرکی
جواز و پروانه
پته
پروانه و جواز
پته
لغت نامه دهخدا
پته. [پ َ ت َ / ت ِ] (اِ) جواز. گذرنامه. بلیط. گذرنامه ٔ اسب و استر و اشتر و خر و الاغ و مال التجاره و جز آن. جواز مالداران که حاکی از ادای حق راهداری است. || بندگونه ای که جاجا در جویهای نشیب دار بندند که هم آب نگاه دارد و هم جوی شسته نشود.
- پته اش روی آب افتادن، راز و سرّ او فاش شدن.
- پته بستن، بستن بند در جای جای جویهای نشیب دار.
پته.[پ َت ْ ت َ] (هندی، اِ) نوعی از شمشیر راست باشد.
تته پته
تته پته. [ت ِ ت ِ پ ِ ت ِ] (اِ مرکب، ازاتباع) تت و پت. لکنت. با کردن و افتادن مستعمل: تته پته کردن. تته پته افتادن. رجوع به تت و پت شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ معین
پروانه عبور، جواز، بندی که در جوی ها درست کنند تا آب را نگه دارد، کاغذ مقوایی یا مهره فلزی که به جای پول به کار می رفته، کسی را روی آب انداختن کنایه از راز کسی را فاش کردن، رسوا کردن. [خوانش: (پَ تِ) (اِ.)]
گویش مازندرانی
آب پز شده، تفاله ی دانه ی انار پس از جوشاندن، انبوه علف...
پارچه ای که درپوش دیگ پیچند تا برنج خوب دم کشد
باقلای آب پز شده
معادل ابجد
677